حالم اصلا خوب نبود فشارم افتاده بود از ناراحتی
از غصه از اینکه زهرا اینطور ازم ناراحت شد و تنهام گذاشت
من از زهرا معذرت میخوام اگه ناراحتش کردم..اما هر کاری میکنم
نمیتونم قبول کنم زهرا منو تنها گذاشته باشه
نمیتونم قبول کنم زهرا نامزد کرده باشه
هر چی که هست الان زهرا از من ناراحته و این منو غصه دار میکنه
زهرا که میدونه من چقدر دوسش دارم
حتی میخواستم با باباش حضورن حرف بزنم اما اون حاظر نشد
واقعا نمیدونم چه اتفاقی افتاده نمیدونم و نمیتونم باور کنم
این همه سال به یکی این همه اعتماد داشته باشی با تمام وجود
الان نمیتونی باور کنی اون یه نفر تنها گذاشته
من همیشه منتظر زهرام
خدایا یا تمومش کن یا درستش کن خستم نمیکشم دیگه
چقدر ناراحتی تحمل کنم دیگه
نظرات شما عزیزان:
|