اگه یه روزی اومدی اینجا حداقل اینو بخون
خب گلم من نمی خواستم این حرفارو بگم بهت
ولی تو که با هر پسری قرار میذاری تا به همه ثابت کنی با من یا کسی نیستی
ولی بدون کسی نمیدونه من تورو دوست دارم جز 1-2نفر
اما میان میگن میگفتید زهرا دختره خوبیه با فلان پسر حرف میزد با فلان پسر قرار میذاشت
اگه دختره خوبیه چرا با فلان پسر حرف میزد ولی من بهت اعتقاد داشتم ولی نمیدونستم دلیل این کارات چیه
تا الان که فهمیدم ناراحتی ازم باز من ازت دفاع میکردم میگفتم
دنبال دختر مردم حرف در نیارید حرف نزنید
با این وجود تو می خواستی به همه ثابت کنی
با کسی نیستی اما نمیدونستی بدتر هم میشه
بدتر هم پشتت حرف در میارن
باید بگم تو که منو پیش این و اون بد میکنی که محمد اینجوریه
میرن میگن زهرا دروغ گو هم هست زهرا اینطوری دروغ میگه پس حرفای پشت سرش حقیقت داره
من همیشه بهت گفتم به کسی اعتماد نکن جز پدر مادرت زهرا جان دوستای تو دشمنت هستند
تو قضیه اون پسر مزاحم ثابت نشد بهت؟
من هیچ وقت تورو پیش کسی نگفتم فقط گفتم دختره خوبیه و زهرا راست میگه
این وسط من بهت اعتقاد دارم ایمان دارم ولی خیلیا اینطور نیستند
یه پسری که بهت پیش نهاد دوستی داد نمیدونم از شانس بده منه برا تحقیق اومد پیش من
به خدا قسم گفتم دختره خوبیه ولی حرفایی که میزنن پشتش دروغه
اولش دلم داغون شد خب رقیبم بود ولی بعد به خدا توکل کردمو بهش گفتم تو خوبی
اومد پیشنهاد داد توام نه گفته بودی یادت باشه یکی دوبار اون پسر هم میومد حال منو میپرسید
میگفت خیلی مردی خودتم دوسش داشتی اما حقیقتو به من گفتی گفتی دختره خوبیه
بعدها رفته بود ازت تحقیق کرده بود اومد به من حرفایی زد
گفت ولش کن منم ولش کردم اینجوریه اینطوریه
من فقط خندیدم آخه اون قضایارو خودت بهم گفته بودی قبلا اما همه چندتا چیزم بهش اضافه کرده بودند که من بهت نگفتم باز تا ناراحت نشی
مثل قضیه من که از طرف من در مورد خودت شنیدی در حالی که من نزدم
خلاصه چی بگم الان فهمیدم ناراحتیتو
ولی بازم میگم به دوستات اعتماد نکن
کلی حرف دارم اما نمیشه نوشت, نمیشه
زهرا تو الان ناراحتی از من فکر میکنی آدم بدیم از دستم عصبی هستی
اما زهرا اشتباه فکر میکنی میدونی چرا اس میدادم؟
از ناراحتی بود پشتت حرف میزدن نمی تونستم بهت بگم اسو مینوشتم پاک میکردم
پیش خودم میگفتم زهرا گله بذار ناراحتش نکنم با اس الکی بعد یه چیزای دیگه مینوشتم میفرستادم بهت ای زهرا کلی حرف دارم باهات عصبی شدی نذاشتی بگم
اگه بگم خندت میگیره وا3 خودت همون پسر که اومد از من در مورد تو پرسید بیاد پیشنهاد بده
یه پسره دیگه هم بود اتفاقا توام فکر میکنی خوبه پشت تو حرف نمیزنه
برگشت به اون پسره گفت اون دختر یه دوس پسره دیوونه داره بیخیالش باش
گفتم آقا چرا حرف در میاری کجا داره گفت خب باهاش حرف میزد
گفتم تو که زهرارو میشناسی چرا این حرفو میزنی گفت نه اون دوست بود با اون
منم به اون پسر گفتم آقا این اشتباه میکنه اصلا دوست پسر نداره به خدا اگه دروغ بگم
خلاصه منم با اون هم کلاسی که اینطوری گفت پشتت توام خوب میشناسیش و باهاشم راحت حرف میزنی
دیگه باهاش حرف نزدم هر از گاهی سلام و اینا
چون دیدم پشت تو داره الکی حرف میزنه
قبلا هم یه چیزایی شنیده بودم اون گفته
یه حرف دیگه هم هست که اگه بگم فکر کنم با دوستات حرف نزنی
تو مو میبینی من پیچش مو
نمینویسم چیه ولی شاید یه زمانی شد بهت گفتم شایدم نه
چون الان بگم فکر میکنی می خوام دوستاتو پیشت بد جلو بدم
شاید به این خاطر بهت نگفتم تا حالا فقط میگفتم سربسته دوستات خوب نیستند فقط پدر مادرتو دوست بدون
کلی حرف دارم ولی نمیشه که نوشت
شاید یه روزی بیای ببینی این حرفامو
شایدم هیچ وقت نبینی
اما کاش میذاشتی حرفارو بهت بزنم
میدونم شاید بخندی بگی از خودت میگی
ولی من مدرک دارم برا حرفام
به این خاطره میگم به دوستات اعتماد نکن
نظرات شما عزیزان: