زهرا که بهم گفت نامزد کرده و تمام
دروغ و راستشو نمیدونم
فقط میدونم منو بعد تمام شدن درسش کلا تنهام گذاشت
شاید الان همکلاسی بهتری پیدا کرده
کار دنیا شده بی معرفتی,نمک نشناسی
اون همه محبت کن از خودت بگذر.مقاله به اسم خودت نزن
به اسم اون بزن حتی بهش نگی خبر نداشته باشه
جوابش الان این باشه و تنهات بذاره
من این همه مدت کار کردم الان میخواستم برم خواستگاریش
اما الان تنهام گذاشت
برام موند یدونه چاله تنهایی, چاله تنهایی که نه با عشق پر شد نه با نفرت
اما من در هیچ شرایطی تنهاش نذاشتم حمایتش کردم
اما اون هیچ وقت حمایتم نکرد هیچ بلکه تنهام گذاشت
الان دیگه کاری نداره باید اینجور جوابمو بده
دیگه وقتی بهم احتیاج نداشت رفتارش تغیر کرد
خیلی ناراحت کنندست
باورش سخته اما الان واقعیت همینه
نمیدونم چجوری راضی شد با من اینکارو بکنه
فقط خدا همه چیو میدونه شاید من اشتباه کنم.
هر چقدر ازش معذرت خواستم بیشتر ناراحت شد
بیشتر شاکی شد
اصلا انگار بخششی وجود نداره
زهرا از من ناراحت شد به خاطر اینکه یه شماره دیگه داشت
من اتفاقی دیدمش تلگرام
خدا خودش میدونه کاملا اتفاقی دیدم تلگرام
منم ناراحت شدم که بهم دروغ گفته بود
بعدش کلا پاک کردم اون شمارشو
هیچ وقت اون شمارشو پیگیر نشدم دیگه
گفتم اگه چیزی باشه بهم میگه..شاید الان فکر میکنه
من هنوز اون شمارشو میبینم اما خدا میدونه اصلا نه دارم دیگه
نه نگاه میکنم..من همیشه ازادش گذاشتم
گفتم بذار راحت باشه..اما فکر کنم از اون بابت ناراحته
الانم فکر میکنه من شمارشو نگا میکنم
خدایا خودت میدونی دیگه چیکار کنم..چرا انقدر ازم ناراحته؟
خدایا چجوری بهش بگم دیگه خسته شدم خدا