با زهرا حرف زدم و بحث کردیم و بهش گفتم اینجا میومده
اونم زیر بار نرفت..هر دو میدونیم اون میومده
اینم میدونم دیگه هیچ وقت نمیاد اینجا..
و اینکه بخدا قسم تمام امارگیرهارو حذف کردم
دیگه نمیدونم میاد یا نه..دیگه هیچ وقت متوجه نمیشم میاد یا نه
اینارو که مینویسم بخدا با اشک مینویسم
منتظر یه فرصت ازش میمونم..شاید هیچ وقتتتت
این فرصت پیش نیاد..اما این درست نبود
که من کاراشو بکنم الان اینجور با هم حساب کنه
دیگه اشکام نمیذاره بنویسم..
خدااااااااااااااااااااااا![](http://www.loxblog.com/fckeditor/editor/images/smiley/msn/54.gif) ![](http://www.loxblog.com/fckeditor/editor/images/smiley/msn/54.gif) ![](http://www.loxblog.com/fckeditor/editor/images/smiley/msn/54.gif)
نظرات شما عزیزان:
|