چند روزی بود گرفتار تمرینات و کارهای متفرقه بودم
تمرینات که به شدت پیگیری میشن دوباره
از اونور رفتیم کارای باغو انجام بدیم
2شب بود فقط برا آب دادن باغ رفته بودم
خیلی خسته شدم
اونیکی باغ بزرگه واقعا خستم کرد دیگه انقدر خسته میشدم
شب تو باغ خوابم میبرد
کلا باید رسیدگی میشد کمرم الانم درد میکنه انقدر کار کردم اونجا
از اونور اونجا تموم شد اومدیم باغ اصلی که همه میوه ای داره
ها بچین که آلبالووها تموم میشن گیلاسارو قبلا مامان بابا رفتنه بود چیدن
الان منم رفتم برا چیدن آلبالوها خوبه فامیلا هم کمک کردن اما
هنوز خیلی موندن این جمعه فک کنم بقیشم بچینیم
خدارو شکر خدا کلی آلبالو داده....انقدر زیاد بودن
دیگه چای آلبالو هم درست کردیم خیلی چسبید
تازه بعد این اونیکی باغ کل کار خواهد داشت!!!
از خسته گی فقط خوابم میاد
حیف کلی تو دلم حسرت خوردم میگفتم کاش زهرا هم بود کاش..............
گلم هیچ وقت ازم ناراحت نشو
شاید از نگاهام بفهمی چی میکشم....
نظرات شما عزیزان:
|