این روزها روزه خیلی سخت میگذره
از زهرا اطلاعی ندارم منو بلاک میکنم
تا میخوام باهاش حرف بزنم از دلش دربیارم نمیذاره
فکر میکنم اینجا نمیومده من اشتباه کردم چون
اگه میومد اصلا چنین رفتاری باهام نمیکرد میدونست چقدر برام ارزش داره
چقدر برام مهمه هر انسانی هرزمانی عصبی میشه کنترلشو از دست میده
بالاخره گذشت هم باید باشه خب اما زهرا یک دنده و لجبازه
حرف حرف خودشه اصلا نمیذاره من حرف بزنم
دلم براش خیلی تنگ شده خیلی سخته این روزا
خدا خودش میدونه حاظر نیستم لحظه ای ناراحت باشه
همیشه سرنماز دعاش میکنم سلامت باشه
حالا چه اینجا بیاد یا نیاد دیگه متوجه نمیشم و قبلا هم اشتباه کردم
زهرا اگه اینجا میومد با من چنین رفتاری نمیکرد
خدایا توکل به خودت تحمل ندارم دیگه خیلی سخته خیلیی
نظرات شما عزیزان:
|